اقامت کاری کشور آلمان

ارائه برخی اطلاعات در خصوص اقامت از طریق کاریابی (قانون Blue Card) در کشور آلمان

اقامت کاری کشور آلمان

ارائه برخی اطلاعات در خصوص اقامت از طریق کاریابی (قانون Blue Card) در کشور آلمان

ادامه ماجرا ٤

سرتونو درد نیارم ما پاشدیم اومدیم آلمان و اولین کاری که کردیم با هماهنگی وکیلم با یه بنده خدایی که متخصص در امور بانکی و مالیاتی و این حرفها بود آشنا شدیم و با این بنده خدا پاشدیم رفتیم بانک و حساب بانکی باز کردم ، داخل پرانتز بگم که من واقعاً یکی از الطاف خفیه الهی در مورد خودم رو آشنایی با این بنده خدا میدونم که حالا چون شاید راضی نباشه اسمی ازش نمیبرم ولی بسیار بسیار انسان شریف  توانمند و کاربلدی در رشته خودشون هستن که تا به الان تخصص و راهنماییهای ایشون خیلی خیلی به درد من خورده و خیلی جاها کارهای بسیار ارزشمندی برای من انجام دادن، پرانتز بسته 

آقا خلاصه ما بلافاصله شماره حسابمونو به حسابداری شرکت اعلام کردیمو اونا هم بلافاصله حقوق یک ماه رو برام واریز کردنو ظرف یک روز فیش حقوقی برام صادر کردنو با ایمیل برام فرستادن ، خب تا اینجا یه مشکل حل شد میموند مشکل دوم که اونم اجاره خونه بود ، آقا مگه خونه گیر میاد تو این آلمان خراب شدههه :) هر چی این در اون در زدیم دیدیم نخیر یا خونه برای اجاره نیست یا اگر هم باشه هر کدوم یه مشکلی داره ، یکی کوچیکه ، یکی طبقه ٤ آسانسور نداره ، یکی چه میدونم منطقش بده ، اینم باز داخل پرانتز بگم که تو آلمان تو هر شهری پر شده از ترک و عرب هر چی از مناطق اونا دورتر باشید بهتره و محیط سالمتره ، پرانتز بسته :) 

دیدیم نخیر اینجوری نمیشه ، دلو زدیم به دریا و پاشدیم رفتیم سراغ این اداره خارجیها و مسئول پرونده ما حضرت آقای کوبکه :) 

بهش گفتم برادر من آخه تو یه شرطی جلوی پای من گذاشتی که نشه ؟؟ گفت چطور ؟ خلاصه قضیه خونه گشتنمونو براش گفتم و بهش گفتم آخه برادر من تو داری یه دردسر بزرگ برای من درست میکنی گفت چرا گفتم بابا من امروز میرم یه جا رو با هر بدبختی که باشه اجاره میکنم فردا زن من پا میشه میاد میگه بابا اینجا کجاست منو آوردی و من از این خونه خوشم نمیاد و این حرفها  ! اونوقت من چه گِلی باید بگیرم به سرم آخه ! کلی باید هزینه کنم و ضرر و زیان بدم تا اون خونه رو پس بدم و بیفتم دنبال یه جای دیگه ! 

گفت خب میگی چی کار کنیم ؟ گفتم شما بیا یه آدرس موقت برای ما ثبت کن ، اکی بده که به خانم من و دخترم ویزا بدن ، ویزای اونا هم که سه ماهست من قول میدم تو این سه ماه ما خونمونو اجاره کنیمو قراردادمونو برای شما بیاریم 

یه فکری کرد و گفت قبوله پس یه آدرس موقت بده ، آقا خلاصه ما هم یه آدرس موقت به این بنده خدا دادیمو ، فیش حقوقیمون رو هم دادیمو گفت برو به سلامت تا چند روز دیگه سفارت باید زنگ بزنه و ویزای خانمت و دخترتو صادر کنن ، آقا ما هم بشکن زنان و پای کوبان زدیم از دفتر این بنده خدا بیرون ظرف یکی دو روز برگشتیم تهران 

سرتونو درد نیارم ٢-٣ روز نشده بود که سفارت زنگ زد که آقا با ویزای خانم شما و دخترتون موافقت شده فلان روز با پاسپورتاشون بیان سفارت که ویزا رو بزنن تو پاسشون 

خلاصه با هر ضرب و زوری بود ویزای همسر بانو و جیگر باباش صادر شد و ما آماده مهاجرت شدیم . ( ادامه دارد) 

 

دنباله ماجرا ٣

اولاً ببخشید که دیر به دیر پیغام میذارم 

واقعاً سرم شلوغه ولی سعی میکنم جواب همه دوستان رو در اسرع وقت بدم ،

خلاصه ما برگشتیم ایران بعد از یه مدت اون بنده خدا از آلمان برام ایمیل زد که آقا کارتت اومده و ما هم تحویل گرفتیم ، گفتم پس بی زحمت با مطمئن ترین طریق ممکن بفرست بیاد که به شدت دلتنگشم :) ، یه چند روز بعد زنگ زد که آقا هیچ پستی اینجا هیچی برای ایران نمیبره حتی مدارک، گفتم خاک تو سرشون :) لطف کن بفرستش برای وکیلم ، اونم فرستاد و خلاصه وکیلمون هم از طریق یک مسافر مطمئن اینو برای ما فرستادن ایران و ما کارتمونو تحویل گرفتیم و چشممون به جمالش روشن شد :) 

خلاصه مشغول جشن و پایکوبی بودیم که دیدیم بعله همسر بانو اخماشون تو همه که آقا پس ما چی ؟؟؟!!

سوال درستی بود و ما  هم باید به سرعت یه جوابی براش پیدا میکردیم وگرنه دیگه خودتون میدونید چه خبره 

آقا خلاصه ما دوباره بار سفر بستیمو به قصد پیدا کردن خانه و سایر مسائل پاشدیم  اومدیم آلمان 

آقا جاتون خالی نمیدونین چه کیفی میداد با این کارت رفتن ، راحت و بی دردسر خلاصه هر جا دیدن ما کارت اقامت داریم نه ویزا، کلی تحویلمون گرفتن :)) ، این که شوخی بود ولی در کل اولین بار خیلی حال داد .

آقا ما قبل از اینکه بیایم آلمان از قبل برای اجاره یه خونه کلی هماهنگی کرده بودیمو همه چیزو آماده کرده بودیم ، شب پرواز بهمون زنگ زدن که آقا شرمنده این صاحاب خونه پشیمون شده و خلاصه اگر خونشو اجاره بده به مشکل مالیاتی میخوره و از این حرفا 

آقا ما هم کلی دمق شدیم ولی چاره ای نبود بلیط و همه چیزو ردیف کرده بودمو دیگه نمیشد سفرو به هم زد گفتیم میربم ببینیم خدا چی میخواد ( ادامه دارد)